در سویی دیگر،قصر ریدل ها:ـ سرورم...تا کنون 13 نفر از مرگخواران به همراه خودم کار خودشون رو به درستی انجام دادند که اعم اند از:ایلین پرنس،رودولف لسترنج،دای لوولین،فیلت ویک...
ارباب سخنان ارسینوس را قطع کرد.
ـ خب؟
ـ سیوروس اسنیپ،روونا ریونکلا...
ـ نگفتم اسمشان را بگویی!خواستیم بدانیم چه کردید؟
ـ چه کردیم؟...خب...
ـ زامبی ها چه شدند ارسینوس؟
آرسینوس برق از سرش پرید.کاملا زامبی هارا فراموش کرده بود و اکنون 13 تن از دیگر مرگخواران نیز تنها به جز روانی کردن دکتر مشنگ،معلوم نبود کار دیگری انجام داده بودند یا خیر!و گذشته از آن این بود که آرسینوس چگونه میبایستی به زبانی به لرد عرض بنماید که یک تن از ایشان به دیار مرلین شتافته است و مورد کروشیو های متبرک ارباب قرار نگیرد.
ـ احضارشان کن!هر14 نفر را.
ـ عه...ارباب...
ارباب نگاه پرسشگر و تهدید امیزی به ارسینوس انداخت.ارسینوس سرانجام با در نظر گرفتن آنکه خبر مرگ اوتو آنچنان هم خطرناک نیست به
احتمال1 درصد دل را به دریا زد و سرانجام گفت:
یکی از مرگخواران،اوتو بگمن،به دیار مرلین شتافته سرورم...
لرد سکوت کرد.لحظه ای آنچنان جا خورد که یک موج پوکر فیس از ایشان به ناجینی برروی گردنشان هم سرایت نمود.
ـ کروشیو!
ـ آآآآآآآآخ!ارباب باور کنید خودش خودشو کشت!
ـ کاری ندارم چه کسی اورا به دیار مرلین فرستاد!اما چطور جرعت کرد بدون اجازه ما بمیرد؟
ـ
ارباب از جای خود برخواست و پادشاه وار فرمود:
همین حالا مرلین و مورگانا را احضار کنید!اوباید برگردانده شود!
ـ ولی سرورم...
ـ ما میخواهیم بفهمیم چگونه جرعت کرد بدون اجازه ما بمیرد.
ارسینوس اطاعت کرد و آستین خود را بالا زد تا برای احضار اقدام کند.
ـ از احضار پیشتاز استفاده کن آرسی!ما وقت نداریم.
احضار پیشتاز شاید ساخته و پرداخته ی ذهن نویسنده بود یا شاید واقعا وجود داشت اما به صورت غیر مستقیم و یا شاید یک آپشن بود که نویسنده نمیداند!
حال از انکه رولینگ اکنون اگر این جملات را ببیند و اقدامی دست بزند یا اینجا را بر سرمان خراب کند هیچ احتمالی وجود ندارد.
چراکه خلاقیت های مضاعف ملت تا کنون حماسه ای جدید در صنعت آپشن ها و قابلیت های جادویی آفریده است.
که باز هم خاطر نشان کرده است که:هنر نزد ایرانیان است و بس!در هرصورت از آنجایی که زمان پست نیز طلاست،نویسنده ترجیه داد از روش احضار پیشتاز استفاده کند تا ارباب هم منتظر نمانند و وقت همایونی گرفته نشود.
در هرصورت آرسینوس بی درنگ منو را از جیب در آورده و دو دکمه سیاه و سفید مربوط به مرلین و مورگانا را فشار داد و در آنی با پدید آمدن دو هاله سیاه و سفید،دو پیغمبر عالم جادوگری در پیشگاه لرد ظاهر گشتند.
هردو روبه روی لرد تعظیم کردند.
ـ درود بر ارباب جهانیان...
ارباب بی مقدمه گفت:
همین حالا میخواهیم اوتو بگمن را برای ما برگردانید!باید درس خوبی به او بدهیم
مرلین و مورگانا ظاهرا هنوز برای پیدا کردن زامبی ها مقدم نشده بودند اما از انجایی که پیغمبر بودن هم خواص مخصوص خودش را دارد،آنها از موضوع خبردار بودند.
ـ اممم...سرورم...فکر کنم الان ها دیگه پیداش میشه.
ـ منظورتان چـ ...
لرد هنوز کلامش را به پایان نرسانده بود که ناگهان صدایی شنیده شد.آسمان در بالای سقف خانه ریدل ها رعد و برقی زد و پس از شنیدن صدای فریادی،اوتو از سقف بر زمین جلوی پای ارباب فرود امده و ضمن پوکر فیس کردن همگی،زحمت مورگانا و مرلین را نیز برای گرفتن مجوز ارواح برگشت خورده کم نمود.
اوتو در حالی که نفس نفس میزد برخواست و تعظیم کنان گفت:
ببخشید...سرورم...بیرونم...کردن!
چنان چیز عجیبی هم نبود،اوتو بگمن بود دیگر!
اکنون در چهره دو پیغمبر عالم بالایی و زیرین یک جمله نهفته بود:بدون شرح!
ارباب پس از کروشیویی تشر زنان فرمودند:
دفعه آخرت باشد بدون اجازه ما میمیری!
ـ آخه ارباب...تقصیر من که نبود...
ـ انقدر وراجی نکن اوتو!فقط از جلوی چشمانمان دور شو!تا دوساعت دیگر هم باید 4 زامبی را کت بسته تحویلمان بدهی وگرنه خودمان ایندفعه به روشی بهتر تو را روانه آن عالم میکنیم!
اوتو پس از لبخندی حجیم به سرعت آپارات کرد.
لرد روبه آرسینوس نموده و فرمودند:
گذارش ها را همچنان به ما ارسال کن!